کد مطلب:276378 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

غیبت آن حضرت
این غیبت از دیدگان به حكم پروردگار واقع شده و پیغعبر اكرم و ائمه اطهارعلیهم السلام از وقوع این غیبت خبر داده اند.

در كمال الدین از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله آمده كه فرمود: مهدی از فرزندان من است، نام او نام من و كنیه اش كنیه من است، شبیه ترین مردم از لحاظ خَلق و خُلق به من است، او را غیبت و حیرتی است كه در آن امت ها گمراه می شوند، سپس او مانند ستاره ای درخشان خواهد آمد زمین را از قسط و عدل پر می كند چنان كه از ستم و ظلم پر شده باشد. [1] .



[ صفحه 194]



و نیز از آن حضرت صلی الله علیه وآله است كه فرمود: مهدی از فرزندان من است، برای او غیبت و حیرتی است كه در آن امت ها گمراه می شوند، ذخیره پیغمبران را می آورد، آن گاه زمین را پر از عدل و قسط می كند چنان كه از ستم و ظلم پر گشته است. [2] .

و از آن حضرت صلی الله علیه وآله است كه فرمود: خوشا به حال كسی كه درك كند قائم اهل بیت مرا در حالی كه هنگام غیبت و پیش از قیامش به او اقتدا كند و دوستانش را دوست بدارد و از دشمنانش بیزاری جوید، كه او از همراهان و دوستان و گرامی ترین امّتم در روز قیامت خواهد بود. [3] .

و از امیر المؤمنین علی علیه السلام منقول است كه به فرزنش حسین علیه السلام فرمود: نهمین فرزند تو ای حسین! همان قائم به حق و آشكار كننده دین و گسترش دهنده عدل است. حسین گفت: یا امیر المؤمنین! آیا این شدنی است؟ فرمود: آری! سوگند به آن كه محمد را به پیامبری برانگیخت و او را بر تمام مردم برگزید؛ ولی بعد از غیبت و حیرتی كه در آن هیچ كس بر دین خود ثابت و پایدار نمی ماند مگر مخلصان كه با روح یقین مباشرند. كسانی كه خدای - عزّوجلّ - بر ولایت ما از آنان پیمان گرفته و ایمان را در دل هایشان نگاشته و به روح القدس تأییدشان فرموده است. [4] .

و از اصبغ بن نباته روایت شده كه گفت: خدمت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام رفتم، دیدم آن حضرت به فكر فرو رفته است، و انگشت به زمین می كوبد. عرضه داشتم: یا امیر المؤمنین! آیا در خلافت رغبت كرده ای؟ فرمود: خیر، به خدا سوگند كه نه در آن و نه در امور دنیا هیچ روزی رغبت نداشته ام، ولی در فكر مولودی هستم كه در پشت من است، یازدهمین فرزندم، هم اوست مهدی، زمین را پر از عدل می كند، چنان كه از ستم و ظلم آكنده باشد. برای او حیرت و غیبتی است كه در آن اقوامی گمراه و اقوام دیگری هدایت می شوند. پس گفتم: یا امیر المؤمنین! آیا این شدنی است؟ فرمود: آری! چنان كه او آفریده شده است. [5] .

و از آن حضرت علیه السلام است كه فرمود: از برای قائم ما غیبتی است كه مدّتش طولانی خواهد



[ صفحه 195]



بود، گویی شیعیان را می بینم كه مانند چهارپایان دنبال چراگاه می گردند و آن را نمی یابند. آگاه باشید! كه هر كس از آن ها بر دین خود ثابت بماند و قلبش به خاطر طول كشیدن غیبت امامش قساوت نگیرد، چنین كسی در درجه ام همراه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامی كه قائم ما بپاخیزد برای هیچ كس در گردن او بیعتی نیست، لذا ولادتش مخفی و خودش غایب می گردد. [6] .

و نیز از آن حضرت منقول است كه: هنگامی كه در محضرش از حضرت قائم علیه السلام یاد شد، فرمود: امّا البته او غایب می شود تا این كه فرد جاهل بگوید: خداوند را در آل محمدعلیهم السلام نیازی نیست. [7] .

و از حضرت حسن بن علی علیهما السلام روایت است كه فرمود: هیچ یك از ما نیست مگر این كه برای طاغوت سركش زمانش بیعتی در گردن دارد، به جز قائم، آن كه روح اللَّه عیسی بن مریم پشت سرش نماز خواهد خواند، به درستی كه خداوند - عزّوجلّ - ولادت او را مخفی و شخص او را غایب می سازد تا هنگام خروج برای هیچ كس در گردن او بیعتی نباشد. او نهمین فرزند از اولاد برادرم حسین است، فرزند بهترین كنیزان، خداوند عمر او را در دوران غیبت طولانی می كند، سپس او را به قدرت خود در قیافه جوانی كم تر از چهل سال ظاهر می سازد تا دانسته شود كه خداوند بر هر چیزی تواناست. [8] .

و از حضرت حسین بن علی علیهما السلام روایت شده كه فرمود: قائم این امّت همانا نهمین نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غیبت وهم اوست كه ارثش در حالی كه زنده است تقسیم می شود.

و از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام روایت شده كه فرمود: برای قائم ما دو غیبت است كه یكی از دیگری طولانی تر است، امّا اولی شش روز [9] یا شش ماه و یا شش سال است و اما



[ صفحه 196]



دومی مدّتش آن قدر طولانی می شود تا این كه بیشتر آن هایی كه معتقد به این امر هستند از آن برگردند، پس بر این امر ثابت نمی ماند، مگر كسی كه یقینش قوی و معرفتش صحیح باشد و در دلش از آنچه ما قضاوت كردیم ناراحتی پیش نیاید و تسلیم ما اهل بیت باشد. [10] .

و درباره آیه: «فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوارِ الكُنَّسِ»؛ [11] سوگند به ستارگان بازگردنده كه به گردش درآیند و در جای خود رخ پنهان سازند. از امام باقرعلیه السلام منقول است كه فرمود: این مولودی است در آخر الزمان، او مهدی از این عترت است، و برای او حیرت و غیبتی خواهد بود كه گروه هایی در آن گمراه و گروهی هدایت می شوند. [12] .

و در حدیثی كه ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام روایت كرده است آمده: هر كس اقرار كند به امامان از پدران من و فرزندان من، ولی مهدی از فرزندانم را انكار نماید، مثل آن است كه اقرار به تمام پیغمبران داشته باشد، ولی نبوّت حضرت محمدصلی الله علیه وآله را انكار كند. راوی گوید: پرسیدم: ای آقای من! مهدی از فرزندان تو كیست؟ فرمود: پنجمین فرزند از هفتمین امامان، او از نظرتان غایب می شود و بردن نام او برایتان حلال نخواهد بود. [13] .

و نیز از امام صادق علیه السلام مروی است كه فرمود: نزدیك ترین و پسندیده ترین وضع بندگان نسبت به خداوند آن وقت است كه حجّت خدا را نیابند و برای آن ها آشكار نشود، و از دیدگان ایشان پوشیده بماند كه جایش را ندانند، و در عین حال بدانند كه حجّت ها و بیّنات الهی باطل نشده، پس در آن هنگام و هر صبح و شام منتظر فرج باشند، كه شدیدترین خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعی است كه حجّت خود را از آنان



[ صفحه 197]



مخفی بدارد و بر آنان آشكار نگردد. البته خداوند دانسته است كه اولیای او در تردید واقع نمی شوند، و اگر می دانست كه آن ها در شك می افتند، یك چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمی ساخت. [14] .

و از آن حضرت علیه السلام نقل شده كه فرمود: غیبت بر ششمین فرزندم واقع خواهد شد و او دوازدهمین امام از ائمه هدایتگر بعد از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله است، اوّل آن ها امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و آخرینشان قائم به حقّ، بقیّة اللَّه در زمین و صاحب زمان می باشد. قسم به خدا! اگر به مقداری كه نوح در قومش ماند در غیبت بسر برد، از دنیا نرود تا ظهور نماید و زمین را پر از قسط و عدل كند، چنان كه از ستم و ظلم پر شده باشد. [15] .

و از علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفرعلیهما السلام مروی است كه فرمود: هرگاه پنجمین فرزند هفتمین امام غایب شود، خدا را خدا را در دینتان، كسی شما را از آن بازنگرداند. ای فرزندم! به تحقیق كه به ناچار صاحب این امر را غیبتی است تا این كه هر كس معتقد به این امر است از آن بازگردد. این محنتی از جانب خداوند - عزّوجلّ - است كه به وسیله آن آفریدگانش را امتحان می كند و اگر پدران شما دینی درست تر از این می دانستند از آن پیروی می كردند. [16] .

و از حسین بن خالد منقول است كه گفت: علی بن موسی الرضاعلیه السلام فرمود: هر كه پرهیزكاری ندارد دین ندارد، و هر آن كه تقیّه ندارد ایمان ندارد؛ و به تحقیق كه گرامی ترین شما نزد خداوند آن است كه بیشتر تقیّه كند. به آن حضرت عرض شد: تا كی باید تقیّه كرد؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ما اهل البیت است، پس هر كس پیش از ظهور قائم ما تقیّه را رها كند از ما نیست.

عرض شد: یابن رسول اللَّه! قائم از شما اهل البیت علیهم السلام كیست؟ فرمود: چهارمین فرزند من است، زاده بهترین كنیزان. خداوند به وسیله او زمین را از هر گونه جور و ستمی پاك و از هر ظلمی دور خواهد كرد؛ اوست همان كسی كه مردم در ولادتش شك كنند، و اوست



[ صفحه 198]



صاحب غیبت پیش از خروجش. و چون بپاخیزد زمین به نورش درخشان شود و میزان عدالت در میان مردم بپاسازد كه هیچ كس بر دیگری ظلم نكند؛ اوست آن كسی كه زمین برای او به هم پیچیده شود و سایه ای ندارد؛ و اوست آن كه منادی از سوی آسمان به نام او بانگ برآورد كه همه اهل زمین آن را بشنوند كه به آن جناب دعوت می شوند. منادی می گوید: آگاه باشید! كه حجّت خداوند كنار خانه خدا آشكار گشت، پس از او پیروی كنید كه حقّ با او و در وجود اوست، و همین است معنی قول خداوند - عزّوجلّ - كه: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»؛ [17] اگر بخواهیم از سوی آسمان آیتی [و نشانه ای] بر آنان فرستیم كه همگی برای آن گردن نهند.

و از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی روایت شده كه گفت: به حضرت محمد بن علی بن موسی علیهم السلام گفتم: من امیدوارم كه تو قائم از آل بیت محمدعلیهم السلام باشی، آن كه زمین را پر از قسط و عدل می كند، چنان كه پر شده باشد از جور و ظلم. فرمود: ای ابوالقاسم هیچ یك از ما امامان نیست جز قائم به امر خداوند - عزّوجلّ - و هادی به سوی دین خدا، ولی آن قائم كه خداوند - عزّوجلّ - زمین را به وسیله او از اهل كفر و انكار پاك می كند و آن را پر از عدل و قسط می سازد، كسی است كه ولادتش بر مردم پوشیده می ماند، و شخص او از نظرشان غایب می گردد، و بردن نام او بر آن ها حرام است. او همنام و هم كنیه رسول خداصلی الله علیه وآله می باشد و اوست كه زمین برایش پیچیده می گردد و هر سختی برایش آسان شود و از یارانش به تعداد اهل بدر سیصد و سیزده نفر از نقاط دوردست زمین فراهم آیند، و این است [معنی] فرموده خداوند - عزّوجلّ - كه: «أَیْنَما تَكُونُوا یَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»؛ [18] هر كجا باشید خداوند همگی شما را خواهد آورد، خداوند بر هر كاری توانا است. پس هرگاه این تعداد نفر از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند، خداوند امر او را ظاهر می سازد و چون شماره یارانش به یك عِقْد كامل - كه ده هزار نفر است - رسید، به اذن خداوند - عزّوجلّ - خروج می كند و پیوسته از دشمنان خدا خواهد كشت تا خداوند متعال راضی شود.



[ صفحه 199]



عبد العظیم گوید: به آن حضرت گفتم: ای آقای من! او چگونه خواهد دانست كه خدای - عزّوجلّ - راضی شده؟

فرمود: در دلش رحمت می اندازد، پس هنگامی كه به مدینه داخل شود لات و عزّی را بیرون می آورد و می سوزاند. [19] .

و از علی بن مهزیار است كه گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسكر امام هادی علیه السلام نامه نوشتم و از او درباره فرج پرسیدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمین ظالمین غیبت كرد، متوقّع فرج باشید. [20] .

و از احمد بن اسحاق بن سعد الاشعری منقول است كه گفت: بر حضرت ابومحمد حسن بن علی عسكری علیه السلام داخل شدم و تصمیم داشتم كه درباره جانشین بعد از خودش سؤال كنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز كرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق! به درستی كه خداوند - تبارك و تعالی - از هنگام خلقت آدم و نیز تا هنگام برپایی قیامت زمین را هیچ گاه از حجّت خود بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت، به حجّت الهی بلا را از اهل زمین دور می سازد و به [بركت] او باران فرو می بارد و به او بركات زمین را برمی آورد.

پرسیدم: یابن رسول اللَّه! پس امام و خلیفه بعد از شما كیست؟ برخاست و با عجله به اندرون خانه رفت و سپس بیرون آمد در حالی كه كودكی سه ساله كه صورتش مانند ماه شب چهارده بود بر شانه داشت، آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند - عزّوجلّ - و حجّت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمی دادم، او همنام رسول خداصلی الله علیه وآله و هم كنیه آن جناب است كه زمین را پر از قسط و عدل كند در حالی كه پر شده باشد از جور و ظلم. ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امّت مَثَل خضر و ذوالقرنین است، به خدا سوگند! كه او غیبتی خواهد داشت كه در آن از هلاكت نجات نمی یابد مگر آن كه خداوند - عزّوجلّ - او را به اقرار و اعتقاد به امامتش ثابت بدارد، و به دعا كردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد.

احمد بن اسحاق می گوید: عرضه داشتم: آیا نشانه ای هست كه قلبم به آن اطمینان و آرامش یابد؟ پس آن كودك با زبان عربی فصیح سخن گفت و فرمود: من بقیة اللَّه در زمین او و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم، پس از دیدن عین دنبال اثر و نشانه مگرد، ای احمد بن اسحاق!



[ صفحه 200]



احمد بن اسحاق گوید: پس خوشحال و مسرور بیرون آمدم. چون روز بعد شد، دوباره به خدمت آن حضرت رسیدم و عرض كردم: یابن رسول اللَّه! من به آنچه بر من منّت گذاشتی خیلی خوشحالم، پس روشی كه در او از خضر و ذی القرنین جاری است كدام است؟ فرمود: ای احمد! طول غیبت. گفتم: یابن رسول اللَّه! حتماً غیبت او طولانی خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به پروردگارم تا جایی كه بیشتر كسانی كه معتقد به این امر هستند از آن برگردند و باقی نمی ماند مگر كسی كه خداوند - عزّوجلّ - از او برای ولایت ما پیمان گرفته باشد و ایمان را در قلبش بنویسد و او را به روحی از جانب خود تأیید فرماید. ای احمد بن اسحاق! این امری از امور الهی و سرّی از اسرار خداوند و غیبی از غیب اللَّه است، پس بگیر آنچه به تو آموختم و آن را مخفی بدار و از شاكرین باش كه فردای قیامت با ما، در علّیین خواهی بود. [21] .

و از ابومحمد حسن بن محمد المكتب منقول است كه گفت: آن سال كه شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری - قدّس اللَّه روحه - درگذشت، من در مدینة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، دیدم برای مردم توقیعی بیرون آورد كه صورت آن چنین است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادرانت را در حقّ تو زیاد گرداند، كه تو تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر خودت را جمع آوری كن و به جانشینی بعد از خودت وصیّت مكن كه غیبت تامّه واقع شده، پس ظهور نیست مگر به اذن خداوند - عزّوجلّ - و آن بعد از طول مدّت و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود. و از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای مشاهدت كنند، آگاه باشید! كه هر كس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهدت كند؛ دروغگوی افترا زننده است. ولا حول ولا قوّة إلاّ باللَّه العلیّ العظیم.

می گوید: آن گاه ما از توقیع نسخه برداشتیم و از نزد او بیرون رفتیم و چون روز ششم به نزد او بازگشتیم، در حال احتضار بود. پس از او پرسیدیم: چه كسی وصیّ بعد از توست؟



[ صفحه 201]



در جواب فرمود: «للَّهِِ أَمْرٌ هُوَ بالِغُهُ؛ خداوند را امری است كه خود آن را خواهد رسانید و از دینا رفت - كه خدا از او راضی باد - و آن آخرین سخنی بود كه از او شنیده شد. [22] .

می گویم: این قسمتی از اخبار ائمه اطهارعلیهم السلام است درباره غیبت امام غایب - عجّل اللَّه فرجه الشریف - كه با سلسله سندی كه من دارم و در خاتمه كتاب خواهد آمد، از شیخ صدوق در كتاب كمال الدین نقل كردم. مطالبی هم قبلاً ذكر شده و مطالبی نیز بعداً خواهد آمد.

در این جا چند نكته را شایسته است ذكر كنیم:

نكته اوّل: سبب غیبت آن حضرت علیه السلام، كه آن دو قسم است: قسم یكم آن است كه: برای ما بیان نشده و پس از ظهور برای ما فاش خواهد شد. شیخ صدوق به سند خود از عبد اللَّه بن الفضل هاشمی روایت كرده كه گفت: شنیدم امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: به تحقیق كه صاحب این امر را غیبتی طولانی است و گریزی از آن نیست كه در زمان غیبت هر فرد باطل جویی به تردید می افتد.

عرض كردم: چرا؟ فدایت شوم! فرمود: به خاطر امری كه فاش كردن آن به ما اذن داده نشده است.

عرضه داشتم: پس وجه حكمت در غیبت او چیست؟ فرمود: همان وجه حكمتی كه در غیبت های حجّت های الهی پیش از آن جناب بوده است. البتّه وجه حكمت در غیبت آن حضرت جز بعد از ظهورش معلوم نمی شود همان طوری كه وجه حكمت كارهای خضرعلیه السلام از سوراخ كردن كشتی و كشتن نوجوان و بپاداشتن دیوار برای موسی علیه السلام كشف نشد مگر هنگام مفارقت و جدایی آن ها از یكدیگر. ای پسر فضل! این امر (غیبت) از امر خداوند متعال و از سرّ خدا و از غیب خدا است و چون دانستیم كه خداوند حكیم است، گواهی می دهیم به این كه همه كارها و گفتارهای او موافق حكمت است هرچند كه وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [23] .

و در توقیعی كه در احتجاج از حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشریف - روایت شده آمده است: و امّا علّت غیبت من، خداوند - عزّوجلّ - می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا



[ صفحه 202]



تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیآءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤكُمْ»؛ [24] ای كسانی كه ایمان آورده اید از چیزهایی مپرسید كه هرگاه برایتان فاش گردد شما را بد آید. هیچ یك از پدرانم نبود مگر این كه در گردن او بیعتی برای سركش زمانش واقع شد، ولی من در حالی خروج می كنم كه بیعتی برای احدی از طاغوت ها بر گردنم نیست. [25] .

قسم دوم: آن است كه ائمه معصومین علیهم السلام برای ما بیان فرموده اند كه چند وجه است:

1 - ترس از كشته شدن: چنان كه در بحث خوف و ترس آن حضرت گذشت. و این یكی از علل خروج آن حضرت و قیام با شمشیر نیز هست، همان طور كه در حدیث امیر المؤمنین علی علیه السلام آوردیم كه فرمود: اگر خروج نكند گردنش را می زنند، یعنی: واجب است برای حفظ خودش با شمشیر و اسلحه بپاخیزد، زیرا كه ظهور اعم است از قیام و نهضت و غیر آن. و چه بسا امام ظاهر است، ولی با شمشیر قیام نمی كند مانند سایر امامان به جز حضرت امام حسین علیه السلام، بنابراین اگر قیام ننماید دشمنان، آن حضرت را می كشند، همان طور كه پدران طاهرینش را از روی ظلم و كفر و طغیان به قتل رسانیدند.

2 - هیچ كدام از طاغوت ها بر گردن آن حضرت بیعتی نداشته باشند: كه این وجه در توقیع گذشته و در حدیث امام حسن مجتبی علیه السلام ذكر گردیده است.

3 - امتحان و آزمایش بندگان: «وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الكافِرِینَ»؛ [26] تا اهل ایمان را از هر عیب و نقص پاك گرداند و كافران را هلاك نماید. چنان كه در حدیث امام موسی بن جعفر و امام جعفر صادق علیهما السلام است و در خوف آن حضرت آوردیم.

و از حضرت رضاعلیه السلام مروی است كه فرمود: سوگند به خدا! آنچه چشم بدان دوخته ایم نخواهد شد تا این كه آزمایش شوید و مؤمن و منافق از هم جدا گردید، و تا این كه از شما باقی نماند مگر نادرترین پس نادرترین.



[ صفحه 203]



و از نعمانی به سند خود از امام صادق علیه السلام منقول است كه فرمود: در دوران امیر المؤمنین علی علیه السلام آب فرات طغیان كرد. پس آن حضرت به همراهی دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام سوار شدند، هنگامی كه به طائفه ثقیف گذارشان افتاد، آن ها گفتند: علی علیه السلام آمده كه آب را برگرداند، امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: به خدا قسم! كه من و این دو فرزندم مسلّماً كشته خواهیم شد و حتماً خداوند مردی را در آخر الزمان از اولاد من به خونخواهی ما برمی انگیزاند، و البتّه او از نظر آنان غایب خواهد بود تا گمراهان مشخص گردند، تا آن جا كه یك فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمدعلیهم السلام نیازی نیست. [27] .

4 - سنن پیغمبران الهی را در آن حضرت جاری گرداند: چنان كه در حدیث سدیر از امام صادق علیه السلام آمده كه فرمود: قائم ما را غیبتی است كه مدّت آن به طول می انجامد. عرضه داشتم: چرا یابن رسول اللَّه؟ فرمود: زیرا كه خداوند - عزّوجلّ - می خواهد سنّت های پیغمبران را در غیبت هایشان بر او نیز جاری سازد، و ای سدیر ناگزیر است از این كه مدّت های غیبت آنان را پایان برد، خداوند تعالی می فرماید: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»؛ [28] كه البته شما از حالی به حال دیگر درآیید. یعنی: سنت های آنانی كه پیش از شما بوده اند. [29] .

5 - ودایع خداوند ضایع نشود، یعنی مؤمنانی كه از پشت كافران متولد می شوند چنان كه در كتاب های علل الشرایع و كمال الدین از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام روایت شده از ابن ابی عمیر از كسی كه او یاد كرد كه گفت: به آن حضرت (یعنی امام ششم) عرضه داشتم: چرا امیر المؤمنین علی علیه السلام با مخالفین خودش در ابتدای امر جنگ نكرد؟ فرمود: به خاطر آیه ای كه در كتاب خدای - عزّوجلّ - آمده: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»؛ [30] چنانچه [كافران از مؤمنان] جدا می شدند، به راستی كه كافران از آنان را عذابی دردناك می نمودیم. عرضه داشتم: منظور از (تزّیل =پاك شدن) چیست؟ فرمود: مؤمنانی كه به امانت در اصلاب و پشت های كافران بودند. و همین طور است قائم علیه السلام كه ظهور نمی كند تا این كه ودایع خداوند - عزّوجلّ - از



[ صفحه 204]



پشت كافرین بیرون آیند كه چون خارج گردند بر دشمنان خداوند - عزّوجلّ - چیره خواهند شد و آن ها را می كشد. [31] .

6 - قبایح و زشتی های اعمال ما: كارهای خلاف و معصیت هایی كه ما مرتكب می شویم مانع از ظهور آن حضرت است برای عقوبت ما، چنان كه از امیر المؤمنین علی علیه السلام آمده كه فرمود: و بدانید كه زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند ولی خداوند به خاطر ظلم و ستم و اسراف مردم بر خودشان آن ها را از دیدار او نابینا خواهد ساخت. [32] .

و در توقیع حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشریف - به شیخ مفید چنین آمده: و اگر شیعیان ما - كه خداوند در اطاعتش آنان را یاری دهد - در وفای پیمانی كه از ایشان گرفته شده، مصمم و جدّی باشند، نعمت لقای ما از آنان به تأخیر نمی افتد و سعادت دیدار ما با معرفت كامل و راستین نسبت به ما تعجیل می گشت، پس تنها چیزی كه ما را از آنان پوشیده می دارد همانا چیزهای ناخوشایندی است كه از ایشان به ما می رسد و از آنان انتظار نمی رود. [33] .

نكته دوم: بدان كه آن حضرت را دو غیبت است: یكی كوچك تر (صغری) و دیگری بزرگ تر (كبری). مدّت غیبت صغری از هنگام وفات پدر آن حضرت تا درگذشت سمُری بوده است كه وفات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام هشتم ربیع الاول سال دویست و شصت هجری قمری بوده، و درگذشت سمُری نیمه شعبان سال سیصد و بیست و هشت كه با این حساب غیبت صغری شصت و هشت سال می شود. ولی اگر ابتدای غیبت را از هنگام ولادت آن حضرت بگیریم، مدّت غیبت صغری هفتاد و سه سال خواهد بود، زیرا كه ولادت آن جناب نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج بوده است، چنان كه در كافی ذكر گردیده.

و نیز در همان كتاب به سند خود از احمد بن محمد منقول است كه گفته: هنگامی كه زبیری كشته شد، توقیعی از ناحیه حضرت ابومحمد (امام عسكری علیه السلام) صادر شد كه: این



[ صفحه 205]



است جزای كسی كه بر خداوند درباره اولیای او افترا بندد، می پنداشت مرا خواهد كشت و برای ما بازمانده ای نیست! قدرت خدا را چگونه دید؟ و برای آن حضرت فرزندی متولد شد كه نامش را (م ح م د) نهاد، سال دویست و پنجاه و شش. [34] .

می گویم: در این روایت و روایت قبل می توان جمع كرد به این كه ظرف را به (خَرَجَ) متعلق بدانیم، یعنی توقیع سال دویست و پنجاه و شش بیرون آمد، یا یكی را بر تاریخ شمسی و دیگری را بر قمری حمل نماییم، چنان كه فاضل مجلسی این دو توجیه را در بحار یاد كرده است. [35] .

نكته سوم: برای غیبت كبری - كه ابتدای آن وفات سمُری است - وقت و انتهای معیّنی نیست، بلكه فرمان و حكم ظهور و اشراق نور آن حضرت - عجّل اللَّه فرجه الشریف - به دست خداوند است. اخبار زیادی بر این معنی دلالت دارد، از جمله در بحار از غیبت شیخ طوسی به سند خود از فضیل روایت كرده كه گفت: از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام پرسیدم: آیا برای این امر وقتی هست؟ فرمود: «كَذِبَ الوَقَّاتُونَ، كَذِبَ الوَقَّاتُونَ، كَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ [36] كسانی كه وقت آن را تعیین می كنند دروغ گفتند، دروغ گفتند، دروغ گفتند».

و از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق علیه السلام آمده كه فرمود: كسانی كه وقت ظهور را تعیین می كنند دروغ گویند، ما نه در گذشته وقت را تعیین كرده ایم و نه در آینده وقت را تعیین خواهیم كرد. [37] .

و در كتاب المحجّه از مفضّل بن عمر منقول است كه گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا برای ظهور امید منتظر مهدی وقت معیّنی هست كه مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاش للَّه كه ما وقتی برای آن تعیین كنیم. عرضه داشتم: ای مولای من! علّت چیست؟ فرمود: زیرا كه آن است ساعت، كه خداوند تعالی می فرماید: «وَیَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسیها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ»؛ [38] از تو می پرسند هنگام ساعت را



[ صفحه 206]



كه چه وقت خواهد بود، بگو البته علم آن نزد پروردگار من است، كسی جز او آن ساعت را روشن و ظاهر نتواند كرد. [39] .

و در خبر صحیحی از محمد بن مسلم از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام مروی است كه فرمود: هر كس از مردم وقتی را برای تو معیّن كرد، مترس و هیبت او تو را نگیرد كه تكذیبش كنی، زیرا كه ما هیچ گاه برای كسی وقت تعیین نمی كنیم. [40] .

و در حدیث محمّد بن حنفیه است كه وقتی از امیر المؤمنین علیه السلام سؤال كرد: آیا برای آن (دولت مهدی) وقتی هست؟ فرمود: خیر، زیرا كه علم خداوند بر علم وقت گذاران غالب است، خداوند به موسی وعده سی شب میقات را داد، بعد ده شب افزوده شد، نه موسی آن ده شب را می دانست و نه بنی اسرائیل دانستند، و چون وقت (سی شب) گذشت، بنی اسرائیل گفتند: موسی ما را فریب داد، لذا گوساله پرستیدند. ولی موقعی كه فقر و نیازمندی در میان مردم زیاد شد، و یكدیگر را قبول نداشته و انكار كردند، در آن هنگام هر صبح و شام در انتظار امر الهی بوده باشید. [41] .

و در خبر صحیح از ابوحمزه ثمالی روایت است كه گفت: به حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام گفتم: علی علیه السلام فرموده است: تا هفتاد سال بلا است و بعد از بلا راحتی خواهد بود و حال آن كه هفتاد سال گذشت و آسایشی ندیدیم؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: ای ثابت! خداوند تعالی این امر را تا هفتاد سال قرار داده بود، ولی چون حسین علیه السلام كشته شد، غضب خداوند بر اهل زمین شدّت یافت و آن را تا صد و چهل سال به تأخیر انداخت، ما این مطلب را به شما گفتیم، شما آن را فاش ساختید و پرده از این راز برداشتید، خداوند هم آن را به تأخیر انداخت و دیگر وقتی برای آن نزد ما قرار نداد كه: «یَمْحُو اللَّهُ ما یَشآءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الكِتابِ»؛ خداوند هرچه را خواهد محو كند و هرچه را خواهد پاینده سازد و امّ الكتاب [=لوح محفوظ] نزد اوست. ابوحمزه می گوید: این گفت و شنود را به حضرت صادق علیه السلام نیز اظهار داشتم، فرمود: مطلب همان طور است. [42] .



[ صفحه 207]



و ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت كرده كه گفت: به آن حضرت عرض كردم: فدایت شوم! خروج قائم علیه السلام چه وقت است؟ فرمود: ای ابومحمد! ما خاندانی هستیم كه وقت تعیین نمی كنیم و به تحقیق كه حضرت محمدصلی الله علیه وآله فرموده: «كَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ وقت گذاران دروغ می گویند». ای ابامحمد! پیش از این امر پنج علامت هست: اوّلی شان ندا در ماه رمضان، و خروج سفیانی، و خروج خراسانی، و كشته شدن نفس زكیّه، و فرورفتگی زمین در بیداء. [43] .

و در توقیع شریفی كه در بحار مروی است آمده: و امّا رسیدن فَرَج، موكول به خدا است، و كسانی كه وقت تعیین كنند دروغ می گویند. [44] .

نكته چهارم: این كه امامان علیهم السلام هر دو غیبت (صغری و كبری) آن حضرت را خبر داده اند.

در بحار از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله پس از شمردن ائمه علیهم السلام فرمود: سپس امامشان از نظرشان غایب می شود تا وقتی كه خدا بخواهد او را در غیبت خواهد برد كه یكی از دیگری طولانی تر است. راوی می گوید: آن گاه پیغمبر اكرم علیهم السلام به سوی ما متوجّه شد و در حالی كه صدایش را بلند كرده بود فرمود: هشدار! هنگامی كه پنجمین از هفتمین فرزندم ناپدید شود. علی علیه السلام گوید: من پرسیدم: یا رسول اللَّه! هنگام غیببت چه وضعی دارد؟ فرمود: صبر می كند تا خداوند به او اجازه خروج بدهد، سپس از قریه ای كه به آن «كرعه» می گویند خروج می كند در حالی كه عمامه مرا بر سر و زره مرا در بر و شمشیر ذوالفقار را با خود داشته باشد و منادی ندا می كند كه: این مهدی خلیفة اللَّه است از او پیروی كنید. [45] .

و از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام آمده كه فرمود: البته صاحب این امر را دو غیبت است. [46] .

و در حدیث دیگری از آن حضرت مروی است كه: قائم علیه السلام را دو غیبت است كه در یكی از آن ها درباره اش گفته می شود: هلاك شده است، و معلوم نشود كه در كدام بیابان رفته است. [47] .



[ صفحه 208]



و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده كه به حازم بن حبیب فرمود: ای حازم! برای صاحب این امر دو غیبت است كه در دومین آن ظاهر می شود، اگر كسی به نزد تو آمد و گفت: دست خود را از خاك قبرش تكانیده، او را تصدیق مكن [از او نپذیر] . [48] .

و در حدیث دیگر از آن حضرت آمده: برای قائم علیه السلام دو غیبت هست: یكی كوتاه و دیگری طولانی، در نخستین آن ها كسی جایگاهش را نمی داند جز پیروان مخصوص او در دین. [49] .

نكته پنجم: این كه آن حضرت در زمان غیبت مردم را می بیند و ناظر آنان است، ولی آن ها او را نمی بینند، چنان كه در بحار از نعمانی به سند خود از سدیر صیرفی آمده كه گفت: شنیدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام فرمود: در صاحب این امر شباهتی از یوسف است. عرض كردم: گویا شما از غیبت یا حیرتی به ما خبر می دهید؟ فرمود: این افراد ملعون شبیه خوك چرا این سخن را انكار می كنند؟ برادران یوسف افراد عاقل و چیزفهم بودند بر یوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با او معامله كردند و رفت و آمد نمودند، و او برادر آنان بود، با وجود این تا خودش را به آنان معرفی نكرد او را نشناختند، و وقتی گفت: من یوسف هستم پس او را شناختند. بنابراین امّت سرگردان چه انكار می كنند كه خداوند - عزّوجلّ - در وقتی از اوقات بخواهد حجّت خودش را بر آنان مخفی بدارد. یوسف پادشاهی مصر را داشت و فاصله بین او و پدرش هیجده روز راه بود. اگر خداوند می خواست جای او را به پدرش بفهماند، می توانست. پس چه انكار می كند این امّت كه خداوند با حجّت خویش همان كند كه با یوسف كرد، و این كه پیشوای مظلوم شما كه حقّش غصب شده صاحب این امر در میان آن ها رفت و آمد كند، و در بازارهایشان راه برود و بر فرش هایشان پا بگذارد، ولی او را نشناسند؟ تا هنگامی كه خداوند او را اذن دهد كه خودش را معرّفی كند. چنان كه به یوسف اجازه داد، وقتی كه برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: من همان یوسفم. [50] .



[ صفحه 209]



و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است كه فرمود: مردم امامشان را نخواهند یافت، پس او با آنان به موسم حج حاضر می شود و ایشان را می بیند، ولی آن ها او را نمی بینند. [51] .

نكته ششم: این كه غیبت آن حضرت علیه السلام با لطف الهی كه موجب آشكار كردن امام است منافات ندارد، امّا نسبت به مجرمین به خاطر این كه خودشان سبب مخفی شدنش هستند - همان طور كه در وجه ششم دانستی - و امّا نسبت به صالحان برای دو وجه:

1 - این كه خداوند متعال آن قدر عقل و فهم به آنان عطا فرموده كه غیبت برای ایشان مانند مشاهده و دیدار است. چنان كه امام زین العابدین علیه السلام در حدیث ابوخالد كابلی به این معنی تصریح فرموده است. این حدیث ان شاء اللَّه در بخش هشتم خواهد آمد.

و در حدیث محمد بن النعمان از امام صادق علیه السلام آمده كه فرمود: و البته خداوند می دانست كه اولیائش به تردید نمی افتند و اگر می دانست كه آن ها به تردید می افتند حجّت خود را از آنان یك چشم برهم زدنی مخفی نمی داشت. [52] .

این حدیث را قبلاً نیز در اخبار آن حضرت راجع به غیبت آوردیم. و در حدیث مفضّل از آن حضرت آمده كه فرمود: سوگند به خدا! كه امر ما از این آفتاب روشن تر و واضح تر است. [53] .

كه در بخش هشتم خواهیم آورد.

2 - این كه دیدار آن حضرت علیه السلام برای بعضی از صالحان ممنوع نیست، چنان كه فرمایش خود آن جناب در توقیعی كه در وجه ششم از علل غیبت آوردیم، این معنی را می رساند. و نیز قضیّه علی بن مهزیار كه در آن چنین آمده: سپس فرمود: ای ابوالحسن! چه می خواهی؟ گفتم: امامی كه از عالم پوشیده و محجوب است. فرمود: او از شما محجوب و پوشیده نیست، ولی او را بدی اعمالتان پوشانده است. [54] .

و این خبر در كتاب تبصرة الولی و غیر آن ذكر شده كه اگر تفصیل آن را مایلی به آن جا مراجعه كن كه به فراخی سینه و صلاح حال تو مفید خواهد بود.



[ صفحه 210]



اضافه بر این كه بهترین دلیل بر امكان یك شی ء وقوع و تحقّق آن است كه مسلّم است جمعی از گذشتگان صالح ما به فیض دیدار آن حضرت - صلوات اللَّه علیه - نایل شده اند، كه بیان تفصیل آن قضایا از محدوده بحث ما خارج است كه شاید خدای به - عزّوجلّ -من توفیق دهد كه گوشه ای از آن ها را در خاتمه كتاب یادآور شوم و اگر بخواهید به حدّ كافی بر این امر واقف شوید به كتاب های «نجم الثاقب» و «جنّة المأوی» - كه هر دو از تألیفات عالم ربّانی و مشرّف به فیض قدسی، حاج میرزا حسین نوری طبرسی رحمه الله می باشد - مراجعه كنید.

و سیّد اجل مرتضی علم الهدی رحمه الله در كتاب «الغیبة» گفته است: اگر گفته شود چه فرق است بین این كه امام علیه السلام وجود داشته باشد، ولی غایب باشد و كسی به نزد او نرسد و بشری از وی نفعی نبرد، و بین این كه اصلاً وجود نداشته باشد و به اصطلاح (معدوم) باشد، و آیا روا نیست كه در نیستی بماند تا هنگامی كه خدای می داند كه رعیّت نسبت به او تمكین كنند و از او بپذیرند، چنان كه جایز می دانید كه او را مستور و غایب گرداند تا وقتی كه اطاعت و تمكین مردم را نسبت به او بداند كه در آن موقع او را آشكار سازد؟

در جواب گفته می شود: اوّلاً: ما جایز و ممكن می دانیم كه عدّه كثیری از اولیا و دوستانش و معتقدان به امامتش به خدمتش برسند و از فیض وجودش نفع برند و كسانی هم كه از دوستان و شیعیان آن جناب به خدمتش نمی رسند، همان نفع را می برند كه در تكلیف هست؛ زیرا كه آن ها با توجه به این كه به وجود آن حضرت یقین دارند و اطاعتش را بر خودشان قطعی و لازم می دانند، حتماً در ارتكاب زشتی ها و خلاف ها از او ترس و واهمه دارند، و بیمناك هستند كه مبادا آن ها را تأدیب و تنبیه و مؤاخذه كند، از این روی زشتی ها را كم تر مرتكب می شوند.

همچنین عالم عابد زاهد سیّد علی بن طاووس رحمه الله در كتاب كشف المحجّه خطاب به فرزندش می گوید:... راه به سوی امام تو باز است برای كسی كه خداوند - جلّ شأنه - عنایت آن حضرت را نسبت به او بخواهد و احسان را در حقّ او كامل فرماید. [55] .



[ صفحه 211]



خلاصه اگر بخواهم سخنان علمای صالحین را در این باره بیاورم كتاب پُر حجم، و خوانندگان خسته و رنجور خواهند شد.

اگر اشكال كنید: هرگاه ثابت نمایید كه دیدار آن حضرت ممكن است و واقع هم شده، پس با توقیعی كه برای سمُری صادر شد - كه قبلاً آوردیم - چه باید كرد؟ كدام را باید پذیرفت، این كه با این ادلّه امكان لقای آن حضرت ثابت است؟ یا آن توقیع كه صریحاً ادعای مشاهده را تكذیب می كند؟

می گویم: علمای ما درباره آن توقیع وجوهی ذكر كرده اند كه موجّه ترین و دلپذیرترین آن ها آن است كه مجلسی در بحار آورده و پس از نقل آن توقیع گفته: شاید این معنی حمل شود بر این كه كسی ادّعای نیابت را هم با مشاهده و دیدار داشته باشد، كه به صورت سفرا، اخباری را از ناحیه آن حضرت به شیعیان برساند تا با اخباری كه قبلاً ذكر شد و اخباری كه بعداً می آید منافات نداشته باشد. واللَّه یعلم. [56] .


[1] كمال الدين: 286:1.

[2] كمال الدين: 287:1.

[3] كمال الدين: 286:1.

[4] كمال الدين: 304:1.

[5] كمال الدين: 298:1.

[6] كمال الدين: 303:1.

[7] كمال الدين: 303:1.

[8] كمال الدين: 316:1.

[9] علامه مجلسي رحمه الله مي گويد: «شش روز» شايد اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غيبت باشد، چه اينكه در طول شش روز هيچ كس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسيار مخصوصي از نزديكان. آن گاه پس از شش ماه ديگراني از خواصّ بر اين امر مطلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسياري از خلايق آشكار شد.

يا اشاره است به اينكه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها يك نفر از ايشان مطلع شد، آنگاه پس از شش ماه امر ايشان منتشر گرديد، و بعد از شش سال امر سفراء و نوّاب خاص ظاهر و آشكار گشت.

و احتمال قوي تر اين است كه اين عبارت اشاره به زمان هاي مختلفي است كه براي غيبت حضرت عليه السلام اندازه گيري شده و بداء ناپذير است. (مؤلف).

[10] كمال الدين: 323:1.

[11] سوره تكوير، آيه 15 و 16.

[12] كمال الدين: 330:1.

[13] كمال الدين: 338:2.

[14] كمال الدين: 339:2.

[15] كمال الدين: 342:2.

[16] كمال الدين: 359:2.

[17] سوره شعراء، آيه 4.

[18] سوره بقره، آيه 148.

[19] كمال الدين: 377:2.

[20] كمال الدين: 380:2.

[21] كمال الدين: 384:2.

[22] كماتل الدين: 516:2.

[23] علل الشرايع: 245:1.

[24] سوره مائده، آيه 101.

[25] احتجاج: 284:2.

[26] سوره آل عمران، آيه 140.

[27] غيبت نعماني: 140.

[28] سوره انشقاق، آيه 19.

[29] بحار الانوار: 142:52.

[30] سوره فتح، آيه 25.

[31] علل الشرايع: 147.

[32] بحار الانوار: 113:51.

[33] احتجاج: 325:2.

[34] كافي: 514:1.

[35] بحار الانوار: 177:52.

[36] غيبت شيخ طوسي: 262.

[37] غيبت شيخ طوسي: 262.

[38] سوره اعراف، آيه 187.

[39] المحجّه: 204.

[40] غيبت شيخ طوسي: 262.

[41] غيبت شيخ طوسي: 262.

[42] غيبت شيخ طوسي: 262.

[43] غيبت نعماني: 289.

[44] بحار الانوار: 111:52.

[45] بحار الانوار: 380:52.

[46] بحار الانوار: 155:52.

[47] بحار الانوار: 156:52.

[48] بحار الانوار: 154:52.

[49] بحار الانوار: 155:52.

[50] بحار الانوار: 154:52.

[51] بحار الانوار: 151:52.

[52] كمال الدين: 339.

[53] كافي: 336:1.

[54] تبصرة الولي - كه با غاية المرام چاپ شده -: 778.

[55] كشف المحجّه: 154.

[56] بحار الانوار: 151:52.